فرشته صورتی من کژالفرشته صورتی من کژال، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

فرشته صورتی من

پیشرفتهای ماه دوم

دختر ناز و قشنگم اول از همه دو ماهگیت مبارک نفسم ماشالا ماشالا مامانی میبینی دخترم چه زود گذشت عزیز دلم؟خانومی مامان توی این ماه پیشرفتای زیادی داشتی خدارو شکر نگاهات دقیق تر و کاملتر شده،گاهی وقتا با دقت به افراد یا اشیا نگاه میکنی.هنوز هود آشپزخونه و کاغذ دیواری خونه رو خیلی دوست داری و بهشون توجه زیادی میکنی کنترل کامل روی دستات نداری اما حرکتاش بهتر شده و از همه مهمتر اینکه چند روزیه چنگ میندازی!صورت خودت اولین هدفه همیشه اما لباس من،موهام،صورتم،لباسای خودت،چیزای دور و برت و گاهیم صورت و لب بابام از چنگات بهره میبرن نمیتونم بگم خیلییی خوش اخلاقی چون اینجوری خالی بستم! اما صبحا و کلا وقتایی که تازه از خواب بیدار میشی خیلی خوش اخلاق...
21 آذر 1392

پایان دو ماه شیرین

گلکم امروز یعنی 18.9.92 ماه دوم زندگیتم به پایان رسید خیلی پیشرفتای قشنگی داشتی که ایشالا تو یه پست اختصاصی برات مینویسم... دیگه اینکه فردا قراره بریم آتلیه 3 سیب یه عکس 3 نفره بگیریم یه عکس توی بارداری با لباس تو گرفته بودیم،فردا قراره همون عکسو با خود خودت بگیریم الهی شکر که به اینجا رسیدیم و تورو توی بغلم دارم امروز داشتم فکر میکردم که چه زود گذشت...روزایی که دلم میخواست توی شکمم باشی...روزایی که منتظر جواب تست بتا بودم...روزی که رفتیم سونوگرافی تعیین جنسیت...روزایی که میرفتیم واسه نازگلم خرید...روز رویایی به دنیا اومدنت...روزای اول 3تایی شدنمون...واای واااااااااااااای که چقدر زود گذشت ممنونم فرشته کوچولوم که منو قابل دونستی و به زند...
18 آذر 1392

برف ِ نو، برف ِ نو، سلام، سلام!

عروسک نازم امروز 5شنبه 14.9.92 اولین برف زندگیت داره میباره اینم عکس اولین لحظات بارش برف که از حیاط گرفتم:       برف ِ نو، برف ِ نو، سلام، سلام! بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام. پاکی آوردی ــ ای امید ِ سپید! همه آلوده‌گی‌ست این ایام.   ...
14 آذر 1392

لباسای جینگیلی دختر نازم

ناناز مامان قرار بود این آخر هفته خونواده بابا توماج بیان خونمون که متاسفانه یکی از اقوامشون فوت شد و نیومدن...اما منو بابایی و شما قبل ازینکه بدونیم رفتیم تیراژه و واسه شما چنتا لباس جینگولی خریدیم ایشالا به سلامتی به تن کنیشون گل نازم اینم عکساشون:           اینم ستشون:       اینم عکسای دخترم در اولین پاساژگردیش:     اینم مامانی و دخملی(حالا نگی چرا مامانم همش این مانتوهه تنشه هااا!!!مامانت حسااابی کپلی شده لباسای دیگش فعلا سایزش نیستن!!!چون داره وزن کم میکنه ام لباس نمیگیره فعلا!!!بلهههه اینجوریاااس )   ...
13 آذر 1392

تولد مامانی

دختر گل مامان شنبه 9 آذر تولد مامان شیمات بود امسال دوست داشتم فقط خودم و خودت و بابات باشیم واسه همین از توماج خواستم اگه میخواد برام مهمونی بگیره کنسلش کنه...نگو بابایی بنده خدا قبلا مهموناشو دعوت کرده بوده ولی تا من بهش گفتم گفت باشه عزیزم و طفلکی دونه دونه زنگ زده به مهمونا و با کلی عذر خواهی و داستان ریسمون بافتن کنسلش کزده مامان فریبام پیشمون بود اتفاقا...اون شب اوی خونه چنتا عکس گرفتیم و بعد رفتیم رستوران شاندیز برای شام.توی کادوهای بابات این دوتا از همه خیلییی بیشتر به دلم نشست خیلی دوسشون دارم البته اینارو با یه کارت پستال خوشگل از طرف تو بهم داد عشق مامااان مرسیییی از پدر و دختر اینم عکسشون:     ممنون...
13 آذر 1392