فرشته صورتی من کژالفرشته صورتی من کژال، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

فرشته صورتی من

پیشرفتهای ماه اول

1392/8/26 5:55
نویسنده : مامان و بابا
284 بازدید
اشتراک گذاری

گلکمقلبروزای اولی که به دنیا اومده بودی خیلی آروم و بی سر و صدا بودی.اکثرا خواب بودی و شبا باید به زور برای شیر خوردن بیدارت میکردیم!اما کم کم شناختت از محیط بیشتر و بیشتر شد...چشمات قویتر شدن...بویاییت حساستر...کم کم نگاهاتو میدیدم که میچرخن اگرچه خیلی محدود و ضعیف...

از هفته دوم تولدت درست وقتی اصفهان بودیم شب بیداریات شروع شد...اول ساعت 5 یا 6 صبح بیدار میشدی یه ساعتی بیدار بودی و شیر میخوردی و با من یا بابایی بازی میکردی و بعد میخوابیدی تا 10 یا 11...اما کم کم ساعتایی که خواب بودی کم شد!نیشخند

از اصفهانم که برگشتیم دلدرات شروع شد متاسفانهناراحتو ازون به بعد حتی وقتاییم که خوابت میاد بیداری و داری به خودت می پیچی...همش با خودم میگم کی میشه ببینم بچم یه خواب راحت و بدون درد برهخیال باطلالهی مامان بمیره واسه فرشتشناراحتقلب

خلاصه اینکه شروع کردی به شناخت افراد و صداها...من و بابایی رو کامل میشناسی.مامان فریبا و بابا اکبرم میشناسی...جالبتر از همه نگاهاته که دائما دنبال ماکسی و لاولیه!نیشخند

اخلاقات فعلا خیلیییییییییییی شبیه خودمه!وقتی میگیریمت توی بغل سرسع سرتو میگیری عقب و اصلا دوست نداری سرتو بذاریم روی شونمون...دلیلشم اینه که میخوای هم کسی که بغلت کرده رو ببینی هم محیط اطرافو!همه میگن منم دقیقا همینطوری بودم!!!

خنده های خوشگلی تحویلمون میدیقلبمخصوصا واسه بابات خیلی ناز میخندیقلبولی عوضش اون نگاهی که وقتی داری شیر میخوری تو چشای من میکنی تا حالا هیییییییشکی ندیدهقلباون صدایی که واسه من درمیاری واسه هیشکییی در نمیاریقلب

وای،وقتی داری شیر میخوری دستتو میارم روی لبم بوسه بارونش میکنمقلبتوام صداهای خاصی در میاری و دستتو روی لبم باز و بسته میکنی و من میمیرم برات...قلب

این روزا عاشق اینی که توی بغل بگیریمت یجوری که روت به بیرون باشه و توی خونه بچرخونیمت...توام حسابیی همه چیزو برانداز میکنی و دقت فراووون میکنی!2تا چیز خیلی توجهتو جلب میکنن،یکیش عکس من و بابات روی دیوار و یکیشم کاغذ دیواری خونه که پر از پاپیونه!

از همون روزای اول واست موزیک میذاشتم(همونایی که توی بارداریم دائما برات میذاشتم،موزارت)و توام کاملا گوش میکردی انگار کاملا میشناختیشون.الانم میذاریمت توی گهوارت و هربار یکی از صداهایی که پخش میکنه واست میذاریم.اکثر مواقع با صدای آب و صدای پرنده ها آروم میگیری و میخوابیقلب

از پتو و کلاه متنفری!هر کاری میکنی تا ازشون راحت شی!

روزای اول تعویض پوشکو دوست نداشتی اما الان عاشقشی!تا بازت میکنم شروع میکنی به صداهای عجیب دراوردن و دست و پاتو تکون میدیقلبحموم که هیچی!عاشقشیییقلبهمه میگن بایدم دختر همچین مامانی آب دوست باشه!واقعانم همینطوره!

حسابییی باهات کلمه آغون و جیگرو کار کردم و میکنم!اولش سختت بود و جیغ میزدی و گریه میکردی اما الان قشنگ غ رو میگی حتی گاهی آغون تند میگی.یه چیز دیگه ام که زیاد ازت شنیدم کلمه انگا هست!

دوبار تا حالا به پیشنهاد دوستان روی شکمت خوابوندمت تا شاید دلدرت بهتر بشه...اول پاهاتو توی شکمت جمع کردی!البته به زور و سختی!بعدم دستاتو مشت میکردی و زور میزدی... نهایت تلاشتو میکردی که سرتو برداری و هر دو بارم موفق شدیقلبولی با صورت روی زمین میذاشتی...آفرین دخترم همین که تلاشتو میکنی کافیه حتی اگه پایانش موفقیت آمیز نباشه...گرچه هنوز واسه موفقیت تو این امور خیلیی زودهقلب

از هرجاییم که صدات بزنیم به سمت صدا بر میگردی...این قدرتتومدیون تمرینات شنوایی هستم که تو دوران جنینی باهات کردمماچ

از امشبم دارم ساعتای شیر خوردن و خوابیدنتو تنظیم میکنم!امیدوارم موفقیت آمیز باشه...البته سخت به نظر میرسه...

دوست دارم عروسک دوست داشتنی مامانقلب

قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

الناز مامان طاها
26 آبان 92 13:23
الناز مامان طاها
28 آبان 92 0:16
خصوصي گلم
الناز مامان طاها
28 آبان 92 0:59
خصوصي
ودیعه
28 آبان 92 22:21
ای جان کژال خانم به دنیا اومده ایشالا سلامت و شاد باشه زیر سایه پدر و مادر
مامان و بابا
پاسخ
مرسی عزیزم
مامانِ حنــــــــــــا
29 آبان 92 20:59
قربون برم کژال خوشگلمووووووووووو ... عشقمی دخملی
مامان و بابا
پاسخ
فدای خاله جوون
آرزو
22 آذر 92 9:36
ببخشید عزیزم تمرین شنوایی که می گی چی بوده؟
مامان و بابا
پاسخ
عزیزم صحبت فراووووووون از هفته 26 به بعدوموسیقی کیلاسیک.ضربه آرام و یکنواخت روی شکم در ساعتهای خاص.پخش صداهای مختلف برای جنین.صحبت کردن افراد مختلف ....