کژال خانومی به آتلیه میرود!
دختر ناز مامانبه مناسبت 40 روزگیت روز چهارشنبه 29.8.92 من و بابا توماجت و مامان فریبا بردیمت استودیو فلیک تا چنتا عکس خوجمل ازت بگیریمخانوم عکاس گفته بود قبل از رفتن به آتلیه یه حمام دبش ببریمت تا موقع عکس گرفتن شما لالا کنی...اما دقیقا وقتی که خانوم دوربینو به دست گرفت دخترک صورتی مام چشماشو باز کرد و با یه لبخند ژوکوند چشم دوخت به دوربین مبارک عکاس باشی!!!تازههههه هی پشت سر همم آغون واغون میکردی!الهی مامان قربونت برهاون نامردم نکرد اول یه عکس از اون خنده های جیگریت بگیره بعد بیاد و بخوابونتت...دیگه خلاصه با هزار زور و زحمت و تلاش مامان فریبا بنده خدا جنابعالی یه لالای کوچمولو کردی و عکاس عکساشو گرفت!تو نصف بیشتر عکسام که بیداری!ولی یکیش هست که من عاشقشمتو لالا کردی و گذاشتنت توی یه کوزه فیروزه ای،دستاتم زیر صورتتهانقد تو آتلیه قربون صدقت رفتم که همه برگشته بودن مات مات نگام میکردن!!!!
خلاصههههههههههههههه بعد از 4-5 ساعت از آتلیه برگشتیم و متاسفانه یه دو ساعتیم تو ترافیک گیر کردیم...و همین باعث شد که همگی به محض رسیدن به خونه بیهوش شدیم!
اینم از داستان دیروز ما!عکسات که حاضر شدن برات اینجا میذارمشون
دوست دارم خوشگل مامان