گذر از غول واکسن چهار ماهگی!
سلام دلبرک ناز مامان
الهی مامان قربون متانت و خانومیت بشه گلکمعشق مادر بالاخره روز چهارشنبه 16 بهمن واکسن 4 ماهگیتو زدیم گلم...قبل از اون دکتر چکاپت کرد و از همه چیز راضی بود الهی شکردر مورد سرفه های صبحگاهیت که بهش گفتم،گفت مال اب دهنته که به خاطر دندون درآوردن اسیدی شده و میپره توی گلوت و البته لثه هاتم متورم و ملتهب بودن گلم
عشقم وقتی دکتر میخواست واکسنتو بزنه باید بابایی پاهاتو میگرفت و به محض اینه پاهات گرفته شد شروع کردی به جیغ کشیدندکتر برگشت به من گفت چه قلدریه!!!میگه دست بهم نزنین!گفتم قلدر که هستاما بچم با محدودیت کنار نمیاد اصلا!!!خلااااصه که واکسنتو زدن و قطره فلج اطفالو نوش جون کردی و با کلی جیغ و گریه از مطب اومدیم بیرونولی به سفارش مامانم کیسه آب گرمتو آورده بودم و به محض اینکه تو ماشین نشستیم گذاشتم روی پات و شروع کردی به شیر خوردن و کم کم دردت کم شد و خوابیدی قربونت برمبعدشم رفتیم رستوران ولییییییییعشق ماماان بوی غذا به مشامش خورد و چشمای نازشو باز کرد و اینجوری شد که طبق معمول چند روز اخیر قید غذارو زدیم و البته به گوش کسایی که توی رستوران بودنم رحم کردیم و اومدیم خونهفردا صبحشم ساعت 6 پرواز داشتیم به سمت اصفهان و من باید ساک میبستم...گلک مامان به خاطر استامینوفن بی حال بود و زود خوابید و منم به کارام رسیدم
صبح ساعت 5 اومدم که همینجور که خوابی پوشکتو عوض کنم و لباساتو عوض کنم که فرشته کوچولوم با خنده چشمای نازشو باز کرد و به مامانش یه عاااالمه خندیدولی چون یکمی تب داشتی ترجیح دادم لباس تو خونت تنت باشه و روش یه کاپشن تنت منم که خیلی زیاد گرمت نشه عشقمتوی فرودگاهم که کاملا بیدار بودی و چراغای سقفو نگاه میکردی و دستتو میخوردیولی تا رفتیم توی تریا و خواستیم صبونه بخوریم جیغ جیغات شروع شدخلاصه که داستانی داشتیم با جناب عالی!!!نزدیک پرواز که شد گرسنت شد و منم داشتم با شیشه بهت شیر میدادم که بابات گفت همه سوار شدن به جز ما،شیرشو بذار توی هواپیما بهش بده...این شد که من شیشه رو به زور از دهنت کشیدم بیرون و...خداااای من!!!!کل فرودگاهو گذاشتی روی سرت!!!!سوار هواپیما که شدیم میشد از نگاه مسافرا خوند که دارن فکر میکنن:خدا به دادموووون برسهاین خانوم کوچولو تا برسیم کرمون میکنه!!!!ولی وقتی سر جامون نشستیم سینمو بهت دادم و شروع کردی به شیر خوردن و خوابت بردیه خواب عمییییییییقحالا من و بابات استرس داریم که موقع بلند شدن هواپیماست و باید مک بزنی تا گوشت درد نگیره اما هر کاریت میکردیم بیدار نمیشدی!!!!منم همش توی دلم به خدا التماس میکردم گوشت درد نگیره و بیدار نشی...ولی کلاهتو در آوردم و گذاشتم روی گوشت و با دستم گرفتمش و خدا رو شکر با این کار و دعاهای زیاد نه موقع بلند شدن نه زمان نشستن گوشت اذیت نشد و خواب بودی همچناناصفهانم که بابایی اکبر اومد دنبالمون و بعد از خرید عدسی و حلیم جانانه و نون تازه رفتیم خونه و من بعد از دادن استامینوفنت و یه وعده شیر حسااابی بهت سپردمت به مامانی و به سر رفتم تو تختم و به به که چه خواااب شیرینی رفتم
راستی دکترت گفت قطره آ د رو دیگه بهت ندم و بجاش برات مولتی ویتامین بیبی جویس تجویز کرد که خدارو شکر خیلی دوسش داریو دیگه اینکه گفت ازین به بعد به گل نازمون آب جوشیده سرد شده بدم،اونم هرچقدر که دلش بخوادواسه همین دیروز عصر با بابات رفتیم و برات لیوان آموزشی گرفتیم و یه استخر بادی کووووجوووولووو که توش آب بازی کنی نفسم
قلدر مامان این روزا پافشاری زیادی میکنی که خودت شیشه شیر و لیوانتو بگیری و منم دل به دلت میدم و گاهی فقط با یه انگشت سرشونو به داخل دهنت هدایت میکنم اما خودت دو دستی میگیریشون و کاملا تشخیص میدی که چطوری بذاریشون داخل دهنت و بیرون بیاریشونتازه جدیدا سر شیشه شیرتو میکشی به لثه هاتبمیرم که درد داره عسلکم
دیشب روی جای واکسنت به شدت ورم کرده بود و قرمز و ملتهب بود اما هیچی نمیگفتی و گریه و بی قراری نمیکردی دخترک مظلوم و متین مامانولی خدارو شکر امروز صبح که نگاه کردم ورم و قرمزیش از بین رفته بود و فقط یکمی سفته که اونم واست حوله گرم میذارمامروزم چهارمین ماهگردته عشقک مامانهووووراااااااااجیگرک مامان داره روز به روز خانوم تر و شیرین تر میشه ماشالاسلامتی و سعادت و خوشبختی و آخر عاقبت به خیری تو و همه بچه هارو از خدای بزرگم میخوام
دوست دارم گل خوشبوی من
18.11.92