و عشق آغاز شد...
سال گذشته یک چنین روزی در همین ساعات قلب بی قرارم از همیشه بیشتر قرار و تاب از دست داده بود و نگاه های نگران من دائما عقربه های ساعت رو دنبال می کردند...
دیشب بعد از چند روز امتحان انواع بیبی چک ها چندتا از اونا یه خط کمرنگ دیگه ام نشون میدادن و مژده اومدن عشق کوچولو رو اول از همه اونا به ما دادن...صبح زود روز بعد با دنیا دنیا امید و آرزو و ذوق و هیجان تست بتا هاش سی جی داده بودم و قرار بود توماج در راه برگشت به خونه جواب تست رو بگیره و بیاره...اصلا نفهمیده بودم از صبحم چطوری گذشته بود و رسیده بودم به بعد از ظهر...این ساعتا که بود دیگه صبرم تموم شده بود و طاقتم طااق...زنگ زدم به توماج که ازش خواهش کنم زودتر بیاد و منو از چشم انتظاری در بیاره ولی ازم خواست صبور تر باشم...میدونستم دلیل این کارش و حرفش اینه که هیجان من کم شه و صبرم بیشتر که اگه جواب منفی بود خودم رو نبازم...
تا اومدن توماج دائم به خودم میگفتم زیاد خوشحال نباش ممکنه باردار نباشی...اما از یه طرف هم فکر میکردم پس اونهمه بیبی چک با دو تا خط چی؟ولی توننسته بودم نسبتا خودم رو آروم و آماده دیدن جواب منفی کنم که در خونه باز شد و توماج رو دیدم که یه جعبه شیرینی و یه دسته گل توی دستاشه وااای خدای من یعنی من مادر شده بودم؟؟؟یعنی آرزوی همیشگیم برآورده شده بود و یکی از فرشته های خدا مال من شده بود؟؟؟
فقط تونستم یه سلام هول هولی به توماج بکنم و اول برگه آزمایش رو از دستش قاپیدم و چشمام به دنبال یه عدد میگشت...((((((29))))))(((((((29)))))))(((((((29)))))))...چندین و چند بار نگاهمو ازش گرفتم و باز نگاه کردم...درسته که عددش کم بود اما مثبت بود توقعیم نداشتم که بیشتر ازین باشه،آخه همش 13 روز از ovulation گذشته بود و طبیعی بود که میزان بتا کم باشه...
اون شب یه مادر بودم یه مادری که تا صبح با خدای مهربونش راز و نیاز میکرد و سجده شکر بر خاک خدا میزد و دست دعا برای فرداها به سمت آسمون بلند میکرد و آرزوی برآورده شدن آرزوی همه زنان مثل خودش رو داشت...
آزمایش بتا رو 25 ام و 28 ام بهمن تکرار کردم که اولی 64 و دومی 300 شده بود و بعد از انجام آزمایش سوم و انجام سونو گرافی رسما دوران بارداری شیرین من آغاز شد و عشق ما با توکل به خدای مهربون شروع شد
برای همه مهربونا،برای همه زنانی که عشق مادری از ذره ذره وجودشون لبریزه آرزوی تجربه چنین روزایی رو دارم...دوستان گلم که این خاطره منو خوندید برای سبزی دامن همه دوستانمون دعا کنید
٢٣.١١.٩٢