شب آخر...
گل مامان امشب شب آخریه که توی شکمم هستی...فردا صبح قراره توی بیمارستان آتیه با عمل سزارین پا به این دنیا بذاری...
حالم عجیبه...هم خوشحالم هم ناراحت...
عزیییزم پیشاپیش تولدت مبارکبه امید خدا فردا عصر از طرف تو شمع تولدتو فوت میکنم و برات آرزوی سلامتی،موفقیت،خوشبختی،سعادتمندی،خوشحالی،عاقبت بخیری و در نهایت عشق میکنم
اینم یه عکس از آخرین لحظات باهم بودنمون عزیز دلم:
دوستای گلم که این مدت منو تنها نذاشتین و جویای احوال ما بودین از همتون بی نهایت ممنونم و به همتون التماس دعا دارم...متاسفانه برعکس خواست من که دوست داشتم طبیعی زایمان کنم شرایط مارو مجبور کرد که تن به سزارین بدیم...البته خواست خدا برام مهم تر از هرچیز دیگست...انشالا فردا یعنی 18.7.92 کژال عزیزم به دنیا میادخیلی برام دعا کنید دوستای گلمدوستون دارمبه محض اینکه بیام خونه و بتونم از احوالمون براتون میگم...
17.7.92