دخملی و بابایی
عشقم این 2تا عروسکی که عکسشونو گذاشتم یه جورایی نماد تو و باباییته داستانش اینه که وقتی منو بابایی عقد بودیم من عروسک سمت چپیه رو توی ویترین یه مغازه دیدم و گفتم توماج این خیلی شبیه بچگیاته برام بخرش...خلاااصههه که این عروسکه توماج منه این چند سال گذشت تا اینکه دیشب توی یه مغازه عروسک سمت راستی رو بابات دیده بود و با ذوق به من نشون دادش و گفت اینم دخترم این شد که پدر و دختر عروسکاتون مثل هم شد البته منم یه عروسک شکل خودم دارم که بعدا همراه با داستانش عکسشو واست میذارم یه همچین مامان بابای با حالیی داریا
دوست دارم 7 تاااااا
21.5.91
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی