ذوق و شوق و نگرانی مامان
دختر گلم الان که دارم برات می نویسم ضربه ها و تکونای تو ذوق و شوقو تو دلم زنده می کنه و منو بی نهایت بخاطر این لطف بزرگ خدا ازون سپاسگزار... عاشق این روزا و این لحظه هام فکر نمی کنم هیچ حسی به اندازه این حس زیبا و دوست داشتنی باشه...
این 2 روز داشتم واسه سیسمونیت کیک پوشک درست می کردم وای که نمی دونی چقدر قشنگ شده گلک مامااااان به زودی عکسشو واست میذارم خوشگلم
قبلا برات نوشته بودم که دلدرد و کمر درد شدیدی داشتم...تا اینکه امروز با مشورت با دکتر رفتم سونوگرافی و معلوم شد همه چیز کاملا خوب و طبیعی و سالمه و من باز هزاران بار خدا رو شکر کردم نمی دونم تا 5 شنبه چه جوری صبر کنم... آخه ذوق دارم واسه تخت و کمد خوشگلت خیلی دوست دارم فرشته کوچولوی مامااان... راستی یه چند روزیه که وقتی آواز می خونم تکونای تو بیشتر می شه منم هی می خونم تا تکون بخوری و منو غرق شادی کنییی دیشب بابا احمد از فرودگاه زنگ زد خداحافظی کنه گفت من هیچیم که ازونجا نیارم سوغاتی دخمر خانوممونو یادم نمیره...خوش بحالت گوگول ماماااااااااااااااااااان از همین الان همه به فکرتن پارسال عیدم که مامان بابای من رفته بودن سفر واست کلی سوغاتی آورد بودن خیلیم خوشگلن ایشالا به دنیا که اومدی تنت می کنم عکس می گیرم یه کمی که بزرگتر شدی عکساشو می بینی
بهترین روزارو در پیش داریم خانومی من