18.4.89 سالگرد ازدواج مامان و بابا
سلام عشق مامان عزیز دلم امروز 18 تیر و سالگرد ازدواج من و بابایته این سومیشه از اینکه باباییتو به عنوان همسر انتخاب کردم خوشحالم.اون خیلی مرد خونواده دوست و مهربونیه خیلی هوای منو داره برای خوشحالی و خوشبختی من از هیچی دریغ نمیکنه توی این 6 ماهه که شما تو دل مامانی نذاشته مامان دست به سیاه و سفید بزنه...
الهی بمیرم براش از سر کار میاد غذا درست میکنه ، ظرف میشوره ،خونرو جارو میزنه... بعضی وقتا میمونم که چطور ازش تشکر کنم فقط نگاه بهش می کنم و از خدا می خوام ازش حفاظت کنه نگاش می کنم و از خدا میخوام به هر دومون قدرت بده،لیاقت بده،صببر و تحمل بده تا بتونیم این خوشبختیو حفظ کنیم و از زندگی شیرینمون نهایت لذتو ببریم...
تو این 3 سال خیلی اتفاقا افتاده...اتفاقای خوب و بد خیلیا بودن که از خوشبختی ما بر عکس انتظارمون ناراحت بودن و نهایت تلاششونو کردن که مارو ازهم جدا کنن اما ما با تموم سختی مثل 2 تا شیر از عشقمون دفاع کردیم و هر شب قبل خواب به هم قول دادیم همیشه باهم باشیم و از خوشبختیمون مراقبت کنیم
توماج عزیزم امروزو به تو و خودم تبریک می گم 7تا دوست دارم