مامان فریبا میرود...
عشق مامان دختر قشنگم
مامان فریبا این دفعه فقط یه روز پیشمون موند و پریشب یعنی 28.5.92 راهی هند شد...امیدوارم وقتی بر میگرده یه خانوم سیاه سوخته با یه خال قرمز روی پیشونیش نباشه
امیدوارم بهش خوش بگذره و اون کاری رو که واسش این راهو رفته به نحو احسنت و اونجوری که دلش میخواد به اتمام برسونه...
فرداشم بابایی برگشت اصفهان و باز ما موندیمو خودمووون
امااااااا...
عزیزکم امروز نوبت ویزیت دکترم بود خانوم دکتر خوشگل و مهربون مامانییی مامانیت خانوم دکترو خیلی دوست داره و هروقت پیشش میره کلی باهم میگن و میخندن...البته امروز بنا به دلایلی که دوست ندارم اینجا بنویسم و خاطرتو مشوش کنم متوجه شدم خانوم دکترم مامانیو دوست داره و احوال مامانیییی خیلییی واسش مهمه
خلاصه اینکه همه چی خوب بود جز فشار خونم که طبق معمول بالا بود و دوباره باید تست پروتئین 24 ساعته بدم عزیزم از خدا میخوام کمک کنه و این فشار خونو که بی دلیل بالا میره برام پائین نگه داره...آخه من خیلییییییییییییییی رعایت می کنم خوشگلم چون سلامتیه تو برام مهمه
اینم بگم که وزن مامان تو این 7 ما ه ونیم 9 کیلو زیاد شده و فعلا که حسابی به خودم می بالم که افراط و زیاده روی نکردم و خیلی جاها با خواسته های نا معقول دلم مبارزه کردم و بجاش چیزایی خوردم که واسه عروسکم مفید باشه
حالا یه کف مرتب برای خودم
خیلی دوست دارم نازدونه مامان7تاااا دوست دارم
30.5.92