فرشته صورتی من کژالفرشته صورتی من کژال، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

فرشته صورتی من

روزهای سخت اما شیرین تر از عسل

دختر نازکتر از برگ گل مامان این روزا خونه ما با افرادش دارن روزای تازه ای رو تجربه می کنن...روزای خیلی سختی که با شنیدن صدای نفسات،بوی تنت،خنده هات از هر شیرینی تو دنیا شیرین تر میشن تو اومدی...همونجوری که میخواستیم همه چیز جدید شده...صداهایی که از خونه ما شنیده میشه،وقتایی که خوابیم،وقتایی که بیداریم،نگاه کردنامون،موضوع حرفامون و...ولی مهم ترین چیزی که عوض شده توقع من و بابات از همه کس جز خداست... گلم ما داریم روزای سختی رو میگذرونیم...هروز خدا چشمای منو باباییت پر از خواب و خستگیه...عصرا که بابا میاد اگه بشه میشینیم باهم به صورت زیبای تو نگاه میکنیم و هزاران هزار بار خدارو شکر میکنیم که تو سالم و سلامتی گاهی وقتا بابا از صورت غمگ...
13 آبان 1392

دخترکم دلدرد داره...

دختر گلم،عروسک مامان بمیرم برات که اینروزا دچار کولیک شدی و خیلی درد میکشی با هربار درد تو از خدا میخوام همه درداتو بده به من...امشب که وحشتنااااک درد داشتی انقدر زور میزدی که رنگت مثل لبو قرمز میشد و رگای سرت معلوم میشد مهمونم داشتیم،عمو حسین و خاله الناز اومده بودن دیدنمون...بهت یکم عرق نعناع دادم اما انگار بدترت کرد عشقم نمیدونم چیکار کنم آروم بگیری دوستای گلم خوشحال و ممنون میشم اگه تجربه ای ،راه حلی چیزی دارین بهم بگین چون من تنهام و کسیو ندارم که راهنماییم کنه...پیشاپیش از همتون ممنونم ...
10 آبان 1392

اولین مسافرت کژال کوچولو

گل خوشبوی مامان وقتی 11 روزه بودی من و تو مامان فریبا راهی اصفهان شدیم...نمیخواستیم انقدر زود بریم اما مامان ناهید(مامان بابا توماج) خیلی واسه دیدنت بی تابی میکرد مام به خاطر اون رفتیم به سمت اصفهان... خیلی سخت بود هم من و هم تو خیلیییییییی اذیت شدیم توی راه و مجبور بودیم توی تموم استراحتگاه ها بایستیم تا هم من یکمی راه برم هم تو رو روی صندلی بذاریم تا کمر و دست و پاهات درد نگیره خلااااااااصهههه 5 روز اصفهان بودیم و خیلیا اومدن و روی ماهتو دیدن مامان ناهید که از دیدنت بی نهایت خوشحال بود همینطور عمه سولماز و عمو سهند و بابا احمد اولین کسایی که به دیدنت اومدن مادر جواهر(مادربزرگ من) دایی ناصر من و زندایی و فرزان و فرامرز پسر خاله ها...
5 آبان 1392

ویزیت سوم دکتر

گل مامان از بس پریشب و دیروز بی تابی کردی دیشب بردیمت پیش دکتر ربانی...دکتر گفتش دلدرات طبیعیه و تا 3 ماهگی ادامه داره اما گفت میتونم قطره کولیکتو یکمی بیشتر کنم و شربت گریپ میکسچر داد که از سر یه ماهگی بت بدم... اینم عکسمون     سومین ویزیت دکترت رو شنبه 4.8.92 رفتیم گلکم ...
5 آبان 1392

اولین حمام دو نفره مامان شیما و کژال نفسی

دختر ناز مامان اول بگن که یه چند روزی نبودیم...رفته بودیم اصفهان که همه تورو ببینن حالا بعد واست داستان سفرو تعریف میکنم... روز جمعه از سفر برگشتیم اما مثل اینکه زیاد خسته شدی توی این سفر،چون خیلی گریه میکنی عزیزکم کل پریشب رو بیدار بودی و بیتابی میکردی تا ظهرم آروم نگرفتی...این شد که من تصمیم کبری رو گرفتم و خودم تنهایی واسه بار اول بردمت حموم!تا قبل از این مامان فریبا میبردت قربون دستاش برم توی حمام اول شستمت بعدم زیر آب گرم ماساژت دادم...خیلی چسبید بعد از حمام یه شیر حسابی خوردی و بعد یه لالایی تووووووووووووووووووووووووپ کردی الهی مامان قربونیت بشه پس اولین حموم دو نفرمونو شنبه 4.8.92 رفتیم نفسم ...
5 آبان 1392

کژال کوچولو به خرید میرود!!!

گل ناز مامان امروز منو تو و بابایی و مامان فریبا رفتیم بهار تا برات چنتا لباس کوچولو بگیریم...وای که چقدر لباسی که سایزش بهت بخوره سخت گیر میاد همش با خودم درگیر بودم و میگفتم اگه فشار من بالا نبود تو وزن بیشتری میگرفتی اشتهامم که کم بود و مخصوصا هفته های آخر نتونستم چیزای مقوی بخورم هروقت به کوچولو بودنت فکر میکنم قلبم آتیش میگیره... خلاصه اینکه رفتیم و چنتا لباس و کلاه خریدیم برات...مبارکت باشه خانومیییییییی که البته الان میبینم یه سریش برات کوچیکه و یه سریشم بزرگ!!!!چاره ای نیست دیگه باید یجوری سر کرد... بعد از بهار رفتیم رستوران و توام دختر گل و ماهی بودی و اصلا اذیتم نکردی الهی قربون اون دست و پای کوچولوت برم من اینم از عکسای امش...
27 مهر 1392

اولین بازدید کننده ها و اولین کادوها

عزییز دل مامان اولین کسایی که بعد از تولدت به دیدنت اومدن عمو رضا،عمو حمیدرضا،عمو علیرضا و خاله پریسای مهربون(دوستای مامان بابا) بودند روز دوشنبه 22.7.92... چند باری ام واسه عمو حمیدرضا خندیدی و بعدش خوابیدی قربونیت بشم به خاطر محدودیت سایت نمیتونم عکسامونو بذارم اینجا اما توی آلبومت نگهشون میدارم اینم عکس کادوهایی که واست آوردن:   کادوی خاله پریسا     کادوی عمو رضا     کادوی عمو حمیدرضا و عمو علیرضا       اینم عکس کات شده گل یه دونه من     دست همگیشون درد نکنه امیدوارم بتونیم واسشون جبران کنیم ...
27 مهر 1392

تست غربالگری 3 روزگی و تست زردی

گلک مامان گفته بودم که پزشک بیمارستان بعد از معاینت گفت یکمی زردی داری و قرار شد روز سوم تولدت همراه با تست غربالگری روز سوم تست زردیم ازت بگیریم... روز یکشنبه  21.7.92 منو بابا توماج و مامان فریبا و شما رفتیم آزمایشگاه نیلو برای انجام تست...وای که چه لحظات سخت و طاقت فرسایی بود صدای هق هقتو میشنیدم اما نمیتونستم بیام بغلت کنم و آرومت کنم...واسه یه مادر بدترین چیز دنیاست که بدونه به هر نحوی بچش داره اذیت میشه بمیرم برای کف پات که چنتا برش کوچولو خورد ولی قلب مامان خیلییییییی عمییق شکست مادر جووون الهی من بمیرم و نبینم خاری به پاهای کوچولوت بره عزیییز دلم باید یک ساعتی برای آماده شدن جواب تست صبر میکردیم...بالاخره جواب حاضر شد ...
27 مهر 1392